جمعه با بهار رفتیم سالن هلال احمر. بزرگداشت گل آ قا همچنین نشست وبلاگ نویسهای مشهدی . از گل آقا که چیزی نمی دونستیم ، فقط به عنوان دو تا وبلاگ نویس حرفه ای و کهنه کار رفتیم ببینیم چه خبره . به معنای واقعی کلمه هیچ خبری نبود . یه آقایی که همقد تریبون بود اومد از اول تا آخر حرف زد ، یه کم مجری مزه ریخت و تمام .توضیحات بیشتر رو در
وبلاگ برق 79 بخونید. این اصل قضیه بود اما فرعش :
من فقط می خواستم به بهانه ی اینجا چند ساعت با بهار باشم .
یه دختر خانومی به تعداد افراد حاضر در سالن از ما عکس گرفت . گویا می خواست به خانواده هامون نشون بده .
چند تا از بچه های دانشکده هم ما رو دیدن و با یه لبخند ژوکوند ما رو سر افراز کردن .
یکی از همکلاسی های بهار هم دیدش واز تعجب چشماش شاخ در آورد .
بعدش هم رفتیم زیتون دلی از عزا در آوردیم و برای شادی روح بر گزار کنند گان این مجلس دعا کردیم .
******************************
بالاخره تصمیمم رو گرفتم . اسم و آدرس وبلاگمون همینه که میبینید . حالا باید برم دنبال خواننده بگردم . حوصله مون سر رفت اینقدر که برای هم نوشتیم و برای هم کامنت گذاشتیم .
******************************
تابستون امسال هم پروژه ی کارشناسی بر میدارم هم کار آموزی توی یه شرکت . به نظر میاد تابستون امسال پر بار باشه . البته تابستون همه ی سالهایی که درس خوندم همین جوری به نظر میومد .