چند روزه علیرضا حال روحیش خوب نیست. همش تو خودشه و حرفی نمی زنه. اولش با خودم گفتم شاید به خاطر امتحاناتش ناراحته. اما وقتی زیاد پیلش شدم که چه را ناراحته گفت :عذاب وجدان گرفتم از خودم بدم میادو... واز این جور حرفا.
وقتی ازش پرسیدم تقصیر منه گفت :تقصیر تو نیست اما مربوط به تو هست.
دیروز هر کاری کردم که خوشحالش کنم و بخندونمش و از اون حال و هوا درش یارم نشد .وقتی از پیش من رفت پیش دوستاش دیدم حالش بهتر شد. احساس کردم وجود من اذیتش می کنه . نمی دونم که واقعا درست فهمیدم یا نه. فقط اینو می دونم که نمی خوام باعث آزارش بشم.
تصمیم گرفتم یه مدت نرم دیدنش .شاید حالش بهتر بشه .دلم نمی خواد امتحاناتشو خراب کنه . می دونم که دلم خیلی براش تنگ می شه ولی ...