7/04/2004
تا حالا شده بدونین یه کاری اشتباهه یا موجب درد سرتون میشه ولی از ته دل دوست داشته باشین انجامش بدین ؟ حتماً پیش اومده براتون .........
تا حالا شده که احساس کنین چه آدم بیخود و بی مصرفی شدین وبود و نبودتون هیچ تفاوتی که نداره هیچ، حتی نبودنتون از بعضی جهات بهتره ؟ آره ،حتماً این احساس رو تجربه کردین و برای مدتی از خودتون بیزار بودین ..........
تا حالا شده که بخواین یه تصمیم بگیرین ولی نتونین و مطمئن باشین که کسی بجز خودتون نمیتونه کمکتون کنه ؟
تا حالا شده که یه دنیا حرف داشته باشین ولی ندونین که باید به کی و کجا بگیدو یا اصلا ندونین که باید به کسی بگید یا نه ؟
تا حالا شده که احساس کنین اطرافیانتون چقدر از شما انتظارات بجا و بیجا دارن و شما دوست نداشته باشین به هیچ کدومشون پاسخ مثبت بدین ؟
تا حالا شده که هیچ چیز خوشحالتون نکنه و ندونین که چه جوری باید یه کم کیف کرد ؟
تا حالا شده احساس کنین یه مشکلی دارین ولی دقیقاً ندونین چیه ؟حتی تقریباًهم ندونین چیه ؟

اگه یه زمانی همه این احساسات رو با هم داشتین ، خیلی ناراحت نباشین چون حداقل یه نفر دیگه هم هست که اینجوریه .........