" نقاشی می کرد، چون از آن خسته میشد، باز به نقاشی کردن ادامه می داد وچون این بر خستگی اش می افزود باز قدری نقاشی میکرد در این موقع استراحتی کرده بود ومی توانست باز بر سر نقاشی خود باز گردد."
این مطلب قسمتی از کتاب " شور زندگی " ( زندگینامه ونسان ونگوک ) است .قبل از اینکه من این کتاب روبخونم ازونگوک فقط اسمش روشنیده بودم . به توصیه یکی ازدوستان ، خوندمش و به شدت ازش لذت بردم . خوندنش رو به شما هم توصیه میکنم .
اینم از کارآموزی . تقریبا یه هفته ست که شروع شده . فعلا در فاز مطالعاتی هستیم . فاز مطالعاتی یعنی اینکه ، تعداد بیشماری مراجع انگلیسی میدن دستتون میگن اینا رو فعلا بخونین تا یه مقدار اطلاعات کسب کنین تا بعد ببینیم چی میشه . واین گونه است که ما فعلا در گیر هستیم . ولی خوشم میاد از اینجا . مثل اینه که دارم کار میکنم ، از هشت صبح تا دو بعد از ظهر . اون روز توی شرکت همه سرشون تو کار خودشون بود که یه هو صدای منشی که داشت با تلفن حرف میزد بلند شد که :" آ قا ،شماره تون افتاده ، اگه یه دفعه ی دیگه مزاحم بشین به 118 زنگ میزنم" . آقا ما رو میگی ..... نمی دونستم به مزاحم شدن یارو بخندم یا به 118 زنگ زدن منشیه . ا ینقدر تهدیدش خنده دار بود که مزاحمه بلافاصله زنگ زد . این دفعه محمد گوشی رو برداشت . مزاحمه جواب نداد .
تازه دارم احساس میکنم که تعطیل شدم . حالا کم کم میتونم کتابهایی رو که می خواستم ، شروع کنم به خوندن . اگه کسی کتاب توپی خونده به ما هم بگه .