9/20/2004
از فواید چایی در خانوادهای ایرانی
دیروز خواهر کوچکم وقتی موقع چایی خوردن دور هم بودیم انگار که یک چیزی یادش اومده یاشه گفت:معلممون یک بار از ما پرسید که از چه لحظه توی خونتون خوشتون میاد؟!
بعد هم گفت :اگه گفتید من چی جواب دادم!!
یک دفعه هممون با هم گفتیم چایی بعد از ظهر؟!(انگار به یک چیزی اشاره کرده بود که هممون می دونستیم ولی هیچ وقت بهش دقت نکرده بودیم)بعدشم همه با هم خندیدیم.
آخه این چای خوردن ما هم عالمی داره.مامانم زودتر از همه بیدار میشه و چایی رو آماده می کنه بعد شروع می کنه یکی یکی ما رو صدا می کنه.هممون با صدای اولش بیدار می شیم ولی هیچ کدوممون بلند نمی شیم چون خوشمون می یاد نازمون رو می کشه .بابام که بیدار می شه کم کم ما هم بلند می شیم.اونوقت همه دور هم یک چایی (بعد از یک خواب ناز )می خوریم.
موقع چایی خوردن هم هر کس خوابی دیده باشه یا در طول روز اتفاق جالبی براش افتاده باشه برای همه تعریف می کنه . بعضی اوقات این چایی خوردمون بیشتر از یک ساعت طول می کشه.بچه که بودیم مامانم موقع همین چایی خوردنمون جیک و پوکمون رو در میاورد.اینکه تو مدرسه یا حتی راه مدرسه چکارا کردیم.ما هم از سیر تا پیاز رو براش تعریف می کردیم .
با دانشگاه قبول شدن من و خواهرم ما معمولا موقع چای بعد از ظهر خونه نبودیم برای همین فرصت دیگه ای پیش نمیومد که مامانم ما رو به حرف بگیره.البته مامانم هم دیگه زیاد کنجکاو نبود چون یکبار به طور غیر مستقیم گفت که شما دیگه شخصیتتون شکل گرفته ومشکلاتتون رو خودتون بهتر می تونید حل کنید.توی تابستون فرصتی پیش اومد که دوباره دور هم چایی بخوریم.
وای چقدر الان دلم یک چای تازه دم می خواد.