4/14/2005
زندگی شاید همین باشد:

صبح زود- صدای زنگ ساعت- پنج دقیقه بعد- بوق دلنشین مودم - دنیای اینترنت

وبلاگ خوندن - پسر شجاع با دوربین دیجیتالش - زمین با نازنینش - ترنج با وراجی هاش - زنی که کوه رفته - یکی از سیاست گفته - یکی از عشق - یکی از بدی مردم - یکی از خوبی دوستاش - یکی از زندگی - یکی از مرگ - یکی هیچی نگفته و کلی کامنت داره - یکی کلی چیز نوشته و هیچی کامنت نداره - کامنت خوندن - کامنت گذاشتن - خبر های تازه - عکس های جدید ....

صبحانه ی تکراری

اتوبوس شلوغ - بوی بد مسافرها - سرو صدای زنها از انتهای اتوبوس - صدای رادیوی اتوبوس با برنامه های مزخرف - صدای صلواتهای پی در پی مسافرها - خیابون باهنر

زمزمه ی " مرغ سحر" توی راه دانشکده - سلام نکردن به نگهبان درب ورودی - چپ چپ نگاه کردن نگهبان - دانشکده

دانشکده - خوش و بش با بچه های توی سالن - آزمایشگاه میکرو الکترونیک - پروژه

پروژه - سرو کله زدن با حمید - ور رفتن به پروژه - سرو کله زدن با حمید - ور رفتن به پروژه - دید زدن دختر ها از پنجره - ناهار - آب پرتقال - سرو کله زدن با حمید - ور رفتن به پروژه - سرو کله زدن با حمید - ور رفتن به پروژه .... غروب

سوار بر ماشین حمید - در راه برگشت - صدای لارا فابیان - نق زدن حمید - چرت و پرت گفتن - الکی خندیدن - خونه

خونه - خسته - بی حال - شام - چند صفحه از "جین ایر" - خواب ....