6/16/2005
انتخابات 2

و دیشب من برا ی درمان دردی که در پست قبلی به آن اشاره کردم، به تالار راز ی رفتم.آقای معین با کمال تاسف تا ساعت 10 که من آنجا بودم تشریف نیاوردند و حال آنکه زمان شروع سخنرانی ساعت 7:30 اعلام شده بود.و این آقای معین و دار و دسته شان که چنین برنامه ی ساده ای را نمی توانند به درستی اجرا کنند،چطورفردا می خواهند مملکت را اداره کنند، من نمی دانم.آیا این خواسته ی زیادیست که من می خواهم رییس جمهور آینده ی کشورم برای من و وقت من ارزش قائل باشد؟
و اتفاقات جالبی که در اثناء این مراسم رخ داد:
*عده ای با پلاکارد هایی که در واقع شومیزهایی در قطع (3آ)بود ند و نوشته های بسیار بد خط و کثیفی روی آنها به چشم می خورد که حاکی از عجله و بی سلیقه گی گارگردان این ماجرا داشت، از ابتدای مراسم با شعارهایی شرکت در انتخابات را تحریم می کردند.
*در آخرین دقایقی که من آنجا بودم شخصی برای صحبت کردن، پشت تریبون آمد که مشخص بود کوچک ترین آمادگی برای صحبت کردن ندارد و من به اعتماد به نفس این آقا غبطه می خورم.
*با خودم گفتم کاش حالا که آقای معین نیامد ، لا اقل "شون پن" می آمد.
*امروز شنیدم که سیمین بهبهانی شرکت در انتخابات را تحریم کرد و گفت ستاد اتخاباتی آقای معین بدون اطلاع بنده از شعرم به عنوان شعار تبلیغاتی استفاده کرده اند(دوباره می سازمت وطن).
احتمالا اسکیزوفرنی و پسر شجاع شرح بیشتری بر این گرد همایی خواهند نوشت.
و اما این عکس و مخصوصا جمله ی پایین آن در راه برگشت کلی من رو سر شوق آورد.



پ.ن1. در این مراسم ،من اسکیزو را دیدم که علی رقم اینکه فکر می کردم موهای فرفری و بلندی باید داشته باشد، موهای کوتاه و صافی داشت.
پ.ن2. تشکر میکنم از آقای معین که بنده را ازآن حالت بد نجات دادند. من دیگر مطمئنا رای نخواهم. حداقل تا فردا صبح که از خواب بیدار شوم نظرم اینست.