هفته ي پيش جشن فارغ التحصيلي گرفتيم. خودمون براي خودمون. خودمون ثبت نام کرديم. خودمون تدارک ديديم. خودمون برگذار کرديم. خودمون با خانواده هامون لذت برديم. عکس گرفتيم. فيلم برداري کرديم. پذيرايي کرديم. پذيرايي شديم. لباس و کلاه يکدست پوشيديم. با لباساي قشنگمون عکس گرفتيم. خنديديم. خنديديم. خنديديم... بعد يه کم ناراحت شديم. غصه دار شديم. يادمون اومد که داريم از همديگه جدا ميشيم. "ترين ها" رو انتخاب کرديم: مهربون ترين، مهندس ترين، علمي ترين، با نمک ترين، فعال ترين، خوش تيپ ترين...بعد سرود اي ايران خونديم. سروصدا کرديم.خنديديم.
شب شد. سوار ماشين شديم. رفتيم اون دور دورا. يه جاي با صفا. باز عکس گرفتيم. باز خنديديم. شام خورديم. گپ زديم تا اينکه تموم شد...
دوران دانشجويي تموم شد. دور هم جمع شدن تو ترياي دانشکده تموم شد. چرت و پرت گفتن و خنديدن تموم شد. دم در کلاس منتظر استاد ايستادن تموم شد.از روي همديگه تمرين کُپ زدن تموم شد. جزوه نوشتن تموم شد. شب امتحان خرکي درس خوندن تموم شد. عاشق همکلاسي شدن تموم شد. دزدکي نگاه کردن تموم شد. جلوي دخترها سوتي دادن تموم شد. همه چي تموم شد...