8/14/2005
فرشته
آماده شدم برای خواب. قبل از اینکه رویاهای شیرین اما درد ساز شبانه به سراغم بیاد، خوابم برد. یه فرشته ی زیبا، زیباتر از تمام فرشته هایی که تا حالا تو کارتون ها دیده و تو کتابا خونده بودم، اومد به خوابم. فرشته ای با موهای صافِ "های لایت"... با یه پیرهن ماکسی اندامی... آستین- حلقه... که از زانو شش ترک میشد... ازجنسِ حریر و به رنگ آبی آسمانی... رنگ سایه و لاک ناخن و کفشهاش رو هم با رنگ لباسش ست کرده بود... دهنم رو که از تعجب و تحسین باز مونده بود بستم... نفس عمیقی کشیدم و از ته دل آرزو کردم که کاش خواب نباشم یا حداقل دیر از خواب بیدار شم... فرشته آروم جلو اومد و گفت: سه تا آرزو کن...


دوست عزیز! مدتیست که می خوام داستان این فرشته رو برات بگم ولی هر دفعه که به اینجا می رسم دیگه نمی تونم ادامه بدم. حالا هر جور دوست داری، داستان رو ادامه بده ... منظورم اینه که سه تا آرزو کن ... در ضمن خانومها اگه با یه فرشته ی خانوم مشکلی دارن و آرزو کردنشون نمیاد، می تونن تصور کنن یه فرشته ی آقا، به خوشتیپی من، به خوابشون اومده ...

پ.ن. لطفا برای چند دقیقه هم که شده جدی فکر کنین و بگین از این زندگی چی می خواین.