12/21/2005
حسادت
وقتی که نتایج مسابقات وبلاگ نویسی رو اعلام کردن، در کمال تعجب دیدم که پسر شجاع یکی از برنده هاست ‏و من نیستم، داشتم از حسادت و عصبانیت می مردم. چون حتی پسر شجاع هم می دونه که وبلاگ من نه تنها ‏از وبلاگ اون بلکه از وبلاگ تمام مشهدی ها، از هر لحاظ که فکر کنی، سرتره. با تمام این اوصاف، با امید ‏به اینکه پسر شجاع جایزه ش رو به نشانه ی عذر خواهی از وقوع این اشتباه فاهش( فاحش؟ ) در داوری، به ‏من تقدیم می کنه، مدتی صبر کردم. ولی هیچ خبری نشد. هر روز با خودم می گفتم حتما فراموش کرده، به ‏محض اینکه یادش بیاد، اقدام می کنه.‏
کم کم داشتم نا امید می شدم که یه روزدر حین وبگردی، لینک یه سایت رو تو وبلاگ پسر شجاع دیدم که ‏ارزش دلاری وبلاگ ها رو تعیین میکرد. با خودم گفتم به این ایرانی های غرض ورز که امیدی نیست، حتما ‏خارجی هایی که ما رو نمی شناسن، بهتر قضاوت می کنن. مطمئن بودم که ارزش دلاری وبلاگ من بیشتر از ‏پسر شجاع ست. در نتیجه برای ارزش گذاری سریعا اقدام کردم. و این نتیجه بدست اومد:‏

Your blog is worth 0.00$.


باورم نمی شد. دنیا درمقابل چشمام تار و صورتم داغ شد. الان که این یادداشت رو می نویسم بی اختیار ‏اشکهام سرازیر می شن. احساس می کنم هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم. اون از مهندس شدنم که هیچ کس ‏بهم تبریک نگفت. اون از وضعیت سربازی. اون از وضعیت کار. اون از وضعیت ازدواج. اینم از عاقبت ‏وبلاگ نویسی... دیگه به چه امیدی ... من دیگه ... دیگه ... نمی تونم ... ‏

پ. ن. این یادداشت در مشت گره شده ی جسدی که یک هفته از مرگش می گذشت، پیدا شد. سر جسد بدلیلی نا ‏معلوم کاملا متلاشی شده وهویت ش برای پلیس همچنان در هاله ای از ابهام است. زیر ناخن های جسد خون ‏خشک شده دیده می شود که با توجه به آزمایشات انجام شده بر روی خون و همچنین خراشیده گی های عمیق ‏روی بدن جسد، مشخص شده که این فرد قبل از مرگ، بدلیل فشارهای ذهنی، خود مرتکب چنین کاری شده ‏است. با توجه به این شواهد، پزشکان بر این عقیده اند که وی از حسادت مرده است. ‏