5/10/2006
اهواز 2
من از اهواز می لاگم. ساعت 9 صبحه و گرماش طوریه که آدم می ترسه به ساعت 2 بعد از ظهر فکر کنه. تا یکی دو ساعت دیگه یکی از بزرگترین اتفاقات عمرم، شاید بیفته. "شاید"، هم به احتمال رخ دادن اتفاق بر می گرده و هم به بزرگ بودن این اتفاق در زندگیم. اینجا هم مردم میان کافی نت وام مسکن 10 میلیونی ثبت نام کنن. آها راستی اون اتفاق اینه که می خوام قرارداد ببندم با شرکت ملی حفاری و حداقل برای پنج سال بشم یک شهروند اهوازی. کسانی که در جریان کار من بودن، می دونن که چه خون دلی خودم برای این لحظه. البته نه اینکه آش دهن سوزی باشه کار کردن تو این کوره ی آدم پزی، نه، اینقدر که معطل شدم برای اعلان نتایج مصاحبه اش، جونم به لبم رسید. خب دیگه من برم که هر چی هوا گرم تر بشه احتمال زنده رسیدنم به شرکت کمتر می شه.

بعد نوشت 1: بعد از اون یکی دو ساعت، تازه فهمیدم که این رشته (استخدام در شرکت نفت( سرش درازتر از این حرفاست( بی منظور)
بعد نوشت 2: هزینه ی اینترنت در کافی نت های اهواز ساعتی 1000 تومنه! و نمی دونم چرا.
بعد نوشت 3: به نظر شما اگه یه نفر 50 روز وقت اضافی داشته باشه، باید چکار کنه؟ کسی وقت کم نداره؟