یکی از مفید ترین قابلیت های وبلاگ اینه که می تونی وقتی در اوج ناراحتی به سر می بری، متنی مضحک بنویسی و خودت رو اگر نه خوشحال که بی تفاوت نشون بدی. یا وقتی که حالت بدک نیست، بدون هیچ دلیل خاصی یه داستان تراژیک بنویسی. وقتی حوصله ی هیچ چیز و هیچ کس رو نداری، یه خاطره ی هیجان انگیز رو بنویسی.می تونی دیوونه باشی ولی ادای عاشقا رو در بیاری، می تونی عاشق باشی اما خودت رو به دیوونگی بزنی، می تونی هیچی نباشی ولی تو وبلاگ از خودت یه غول بسازی در همه ی زمینه ها. خلاصه اینکه با وبلاگ می تونی اونی باشی که می خوای نه اونی که هستی. ولی ... ولی وقتی که صفحه وبلاگت رو بستی، وقتی دی سی شدی، وقتی کامپیوتر رو خاموش کردی، اونوقت خودتی و خودت. حالا می خوای چیکار کنی!
پ.ن. سوء تفاهم نشود، هدف از تمام کارهایی که در وبلاگ می شود انجام داد و در بالا اشاره کردم، تلقین کردن چیزی به خواننده نیست، هرچند که ممکن ست این اتفاق بیفتد، هدف نویسنده ست.
پ.ن. احساس می کنم نوشته هام، نوشته های وبلاگم، بعد از این که نوشته می شن، جون می گیرن و با من حرف می زنن، اصلا تو روم وا میستن. زل میزنن تو چشمام. انگار نه انگار که من نوشتمشون.