10/18/2007
پشت ِ درهای بسته
(عصبانی و با صدای بلند) ای بابا چند بار باید بگم که من حالم خوبه؟ اصلا یعنی چی که می­پرسی حالت خوبه؟ حال ِ من به تو چه ربطی داره؟ من که می­دونم خوب یا بد بودن حال من کوچکترین اهمیتی برای تو نداره پس چرا خودت رو اذیت می­کنی؟ ... (کمی آرام­تر و با حالتی موذیانه) چیه بهت بر خورد؟ ... هه هه ... راستشو بخوای، گلوم خیلی درد می­کنه... چرا؟ خب معلومه دیگه ... اینقدر که داد زدم... (قیافه­ای حق به جانب) از وقتی یادم میاد، از همون وقتی که تو شکم مامانم بودم داد می­زدم، داد می­زدم که بابا، مامان، من یکی رو بی خیال شین، برین عروسک بخرین باهش بازی کنین، چه می­دونم برین مهمونی، برین مسافرت تا وقتتون بگذره، سر گرم شین. بذارین من هنوز نیومده برگردم. نور اون بیرون چشمم رو می­زنه، عادت ندارم. اما کسی گوشش بدهکار نبود... (کاملا مستأصل) حتی چند بار لنگ و لقد هم انداختم ولی افاقه نکرد. تازه اینجور وقتا بابام دست می­کشید به شکم مامانم و می­گفت: "خانوم چه پسری شیطونی داریم" و مامانم ریسه می­رفت. حتی الان که حرفش رو می­زنم چندشم می­شه... (چشم­ها را لحظه­ای می­بندد) دوست داشتم بند نافم رو بندازم دور گردنم و خودم رو خفه کنم ولی متاسفانه از همون موقع ترسو بودم. دل ِ این کارا رو نداشتم. (آب دهانش را قورت می­دهد) بعد که به دنیا اومدم، مدام گریه می­کردم، داد می­زدم که مامان! شیر نمی­خوام بذار از گشنه گی بمیرم ولی مگه می فهمید؟ پستونش رو از لباسش که جا به جا از شیر دادن­های قبلی لکه شده بود، در می­آورد و به زور می­داد به دهنم، همون پستونی رو که شب قبل تو دهن بابام بود... ( بغض گلویش را می­گیرد) می خواستم با بند پستونکم خودم رو خفه کنم ولی بازم همون مشکل همیشگی...ترس ... اجازه نمی­داد (طوری نگاه می­کند که انگار به چیزی در بی­نهایت خیره شده)

(بعد از لحظاتی به خودش می­آید) به جای اینکه با دهن باز نگام کنی پاشو یه نوشیدنی گرم بده بخورم گلوم باز شه... هنوز حالا حالا ها باید داد بزنم... می­بینی تو هم مثل بقیه ظرفیت نداری ... عادت کردین یه سری حرفای مشخص به همدیگه بگین و بشنوین. عادت کردین یه سری کارای خاص انجام بدین، یه جور خاص زندگی کنین ... حالا هر کس که زندگیش مطابق قواعد شما نبود می­شه مشکل دار، مریض، دیوونه... چقدر باید داد بزنم که حالم خوبه، دیوونه ها؟! (به سمت پنجره می­رود و پرده را کنار می­زند ... آینه نور پنجره را دو برابر می­کند)