5/14/2006
نور
نور همانقدر که می تواند موجب روشنی راه شود، همانقدر و شاید هم بیشتر، نه حتما بیشتر، می تواند موجب به چشم آمدن چیزهایی شود که ارزش دیده شدن ندارند. پس آن اندازه نور که بتوانی جلو پایت را نگاه کنی که به مانع سختی برخورد نکنی یا به چاله ای عظیم فرو نیفتی، کافیست.

از فرمایشات یک مسافر

5/10/2006
اهواز 2
من از اهواز می لاگم. ساعت 9 صبحه و گرماش طوریه که آدم می ترسه به ساعت 2 بعد از ظهر فکر کنه. تا یکی دو ساعت دیگه یکی از بزرگترین اتفاقات عمرم، شاید بیفته. "شاید"، هم به احتمال رخ دادن اتفاق بر می گرده و هم به بزرگ بودن این اتفاق در زندگیم. اینجا هم مردم میان کافی نت وام مسکن 10 میلیونی ثبت نام کنن. آها راستی اون اتفاق اینه که می خوام قرارداد ببندم با شرکت ملی حفاری و حداقل برای پنج سال بشم یک شهروند اهوازی. کسانی که در جریان کار من بودن، می دونن که چه خون دلی خودم برای این لحظه. البته نه اینکه آش دهن سوزی باشه کار کردن تو این کوره ی آدم پزی، نه، اینقدر که معطل شدم برای اعلان نتایج مصاحبه اش، جونم به لبم رسید. خب دیگه من برم که هر چی هوا گرم تر بشه احتمال زنده رسیدنم به شرکت کمتر می شه.

بعد نوشت 1: بعد از اون یکی دو ساعت، تازه فهمیدم که این رشته (استخدام در شرکت نفت( سرش درازتر از این حرفاست( بی منظور)
بعد نوشت 2: هزینه ی اینترنت در کافی نت های اهواز ساعتی 1000 تومنه! و نمی دونم چرا.
بعد نوشت 3: به نظر شما اگه یه نفر 50 روز وقت اضافی داشته باشه، باید چکار کنه؟ کسی وقت کم نداره؟
5/03/2006
زندگی شاید همین باشد
...

زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصله ی رخوتناک دو هم آغوشی

...

تولدی دیگر- فروغ فرخ زاد