1/30/2006
بهار هم رفت
‏1- خب... بهار هم ازدواج کرد، رفت سر ِ خونه زندگی ش. امیدوارم خوشبخت بشه و همسرش همونی ‏باشه که دنبال ش بود و من می گفتم هیچوقت مردی رو با اون مشخصات پیدا نمی کنه. حالاعلیرضا موند با ‏وبلاگ ش.‏
‏2- رنگ وبلاگ که به درخواست بهار از مشکی به سفید تغییر پیدا کرده بود به حالت اول ش برگشت. ‏
‏3- متاسفانه یا خوشبختانه( نمی دونم)، از این به بعد نوشته های عاشقانه، عاطفی و مذهبی از نوع غلیظ، ‏در این مکان نخواهید یافت. ‏
‏4- خواب م میاد.‏
‏ ‏
1/24/2006
قربان تا غدیر
روز قبل از عید قربان رفتیم آزمایشگاه ، و روز بعدشم ساعت 19 توی حرم قسمت دارالولایه عقد کردیم . فاصله بین قربان تا غدیر رو هم گذاشتیم برای خرید حلقه وبقیه چیزها . روز عید غدیر هم با اینکه سید بودیم و تقریبا از صبح برامون مهمون میومد اما ساعت 19 الی 22 مجلس نامزدیمون رو برگزار کردیم . به همین راحتی !
تموم شد همه اضطراب ها ، همه دغدغه ها و همه ... تموم شد . دلم می خواست حرفهایی که هیچ ازدواج کرده ای به مجردا نمی گه برای همتون تعریف کنم ! اول با خودم گفتم اونا خیانت می کردن که نمی گفتن اما حالا که لذتش رو بیشتر احساس کردم با خودم می گم بزار خودشون بهش برسن ! اونجوری لذتش بیشتره و بیشتر قدر می دونن .
می خواستم ازلحظه های شیرین و خنده دار توی آزمایشگاه براتون بنویسم از اینکه عروس و داماد ها زیر زیری هم رو نگاه می کردن و اگه فرصتی پیدا می کردن که دور از چشم مامان ها حرفی بزنن چقدر براشون لذت بخش بود!
یا از اون لحظه ای که یک نا محرم که تا چند لحظه قبل اجازه نداشت حتی ناخن انگشتش به دستت بخوره به تمام وجودت محرم می شه و این چه تحول بزرگ و زیبایی برای یک دخترو حتی برای یک پسر مثبت ! خواهد بود . اون لحظه ای که بعد از خوندن خطبه عقد رفتیم دو نفری زیارت کردیم و دو رکعت نماز شکر خوندیم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم اونقدر پر هیجان و زیبا بود که قابل وصف نیست و قلمم رو حقیر تر از اون می دونم که بتونه اون لحظه ها رو به تصویر بکشه ...
و حتی شبی که برای اولین باردر کنار اون برام صبح شد و چه شب کوتاهی !
همیشه می گفتن ازدواج آرامش میاره اما حالا من می گم ازدواج گذشتن از دنیای احمقانه و کوچک و پر اضطراب مجردی است و ورود به دنیای بزرگ واقعات و لذات و حواس پنچ گانه است ، همه چیز عینیت پیدا می کنه همراه با لذتی غیر قابل وصف .
شاید ورود به چنین دنیای بزرگی کمی دلهره آور باشه اما اگه به همسفر راهت مطمئن باشی به چنان آرامشی می رسی که حاظر نیستی اون رو با هیچ چیز توی دنیا عوض کنی .
می خواستم خودش رو هم براتون توصیف کنم اما هیچ چیز یا هیچ کسی رو نمی شناسم که شبیه اون باشه تا بتونم با تشبیه براتون توصیفش کنم فقط این رو می گم که اون مرد و ستون زندگی منه ...
* چند وقت پیش یکی می گفت اگه آزادی توی کشور ما باشه مردامون اینقدر حریص و چشم چرون نمی شن . چرا توی کشورهای غربی اگه یک زن لخت هم بیرون بیاد بهش نگاه هم نمی کنن؟ جواب این سوال رو آقای پناهیان خیلی جالب داده ،(اگه تونستید سی دی روابط دختر وپسر شون رو گوش کنید) گفته ما نمی خوایم این حرص و این ولع و لذتی که یک مرد از نگاه کردن به یک زن می بره رو از بین ببریم! ما نمی خوایم از لذت چشم چروونی اونها کاسته بشه! ما نمی خوایم مردها و زنها به جایی برسن که دیگه از هم لذت نبرن! اسلام می خواد این تشنگی در کانون خانواده رفع بشه ، و باعث استحکام و ایجاد محبت و لذت در بین زوجین بشه ...
* هیچ دختر و هیچ پسری که برای خودش حد و حدودی قائل نشده نمی تونه لذت محرم شدن یک نا محرم رو در کانون گرم خانواده درک کنه ، لذتی که حالا از نگاه کردن به یک تار موی اون هم براش قابل وصف نیست . شاید این ها گفتنش مسخره باشه اما واقعیت اینه که این دنیا برای اونهایی است که لذاتشون رو ماندگار می کنن .
خداحافظ . برای همه وبلاگ نویس ها و وبلاگ خونهای عزیز آرزوی موفقیت می کنم . به خدای مهربان و کریم و ستارالعیوب می سپارمتان .
1/23/2006
این که او نمی توانست جدی، شجاعانه و تحسین انگیز _صفت هایی که برای خود کشی دیگران به کار می ‏برد _ مبادرت به انجام عملی کند که در دنیای منطق و شعور، صدها و صدها بار به آن رسیده بود، از ترسی ‏موهوم ریشه می گرفت یا از بزدلی ِ معمولی ِ موجودی حقیر؟ و یا از دلبستگی ِ هنوزش به چیزهایی در این ‏دنیا که تظاهر می کرد اخ اند؟

آداب بی قراری ( یعقوب یاد علی)‏
1/20/2006
shutdown
کامپیوترم یه مشکلی پیدا کرده که وقتی ‏shutdown ‎‏ می کنم، ‏restart‏ می شه. امیدوارم این بلا، یه روزی، ‏سر ِ خودم نیاد.‏
1/15/2006


We are pleased to inform you that your paper number 2589 entitled "A 1.8V, 10-bit, 40MS/s MOSFET-Only pipeline ADC", has been accepted for presentation at the 2006 IEEE International Symposium on Circuits and Systems, to be held in Kos, Greece, May 21-24, 2006. We cordially invite you to attend ISCAS 2006 to present your paper. Please inform any co-authors of this decision.



پ.ن. کسی یه مقدار "جنبه" اضافی نداره... به شدت مورد نیاز است.
1/06/2006
نیمه های شب از خواب بیدار می شم. به عادتِ شب های گذشته دستم رو بلند می کنم تا روی شونه ش بذارم و ‏به سمت خودم بکشم ش. دستم از فضای خالی اطرافم رد می شه و به تشک می خوره. تو سکوتِ شب، فقط ‏صدای نفس کشیدن ِ خودم رو می شنوم. غلت میرنم، صورتم رو به بالش می مالم و سعی می کنم دوباره ‏بخوابم. ‏
1/01/2006
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان، فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ آید روزی
که ای بیخبران، راه نه آنست و نه این

این رباعی خیام رو وقتی با صدای شاملو بشنوی، نمی تونی بهش فکر نکنی.