5/27/2004
گلایه
خدایا
پرنده ها دعایشان مستجاب میشود
شاخه های خشک هم، گاه
میوه هایشان انتخاب می شود
من چه کرده ام ، چه کرده ام ، بگو
هر چه می پرم سقوط میکنم
هر چه میکنم خراب می شود .
فهیمه برادران افتخاری
درد دل
این روزا حوصله ی هیچکی رو ندارم حتی دوستای صمیمیم رو. حوصله ی هیچ کدومشون رو ندارم . تا دو کلمه با هشون حرف میزنم ، بحث پیش میاد .حالم از شوخی کردنشون به هم میخوره .هیچکس حرفام رو نمی فهمه ، درکم نمیکنه . یه سری مشکلا ت دارم که به هیچکس نمیتونم بگم . نمی تونم درد دل کنم . فقط باید یه جوری خودم رو سر گرم کنم تا شاید یادم بره . از طرفی این ترم هیچی درس نخوندم .شده آخر ترم، همه ی استادا پروژه میدن ،همه تکلیف می خوان .20 روز دیگه امتحانا شروع میشه . به هرکی میگم درس نخوندم میگه "برو گمشو ، دروغ میگی مثل ...." . تقریبا هیچ کار مفیدی نکردم . یه زندگی کاملا انگلی . فقط یه کار مفید کردم . آشنایی با همین بهار خانوم . آره همین بهار خانوم که نفر دومه این وبلاگه . فقط حوصله ی صحبت کردن با بهار رو دارم که متاسفانه اون حوصله ی منو نداره . اینم از شانس ما . اگه میدونست چقدر دوستش دارم اینجوری اذیتم نمی کرد . حتما وقتی این نوشته ها رو ببینه دعوام میکنه ، آخه قرار بود فقط اون در این مورد بنویسه . ولی نمیشه دیگه . آدم وقتی دلش میگیره فقط دوست داره بگه . از همه چی ، از همه جا . اول که با هم آشنا شدیم فکر نمی کردیم اینقدر به هم وابسته بشیم . یه کم که گذشت دیدیم اُه اُه ،این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست . از یه طرف همدیگه رو دوست داشتیم نمی خواستیم از هم جدا شیم از یه طرف میدونستیم که هر روز بگذره جداییمون سخت تره . بگذریم..........
5/24/2004
مقدمه اشنایی با نفر دوم
سلام
من همون نفر دومم
حتما تا حالا دختر یا بسر بودنمو که حدس زدید؟(فقط یکمiq
می خواد)برای اینکه بیشتر با هم اشنابشیم هم توصیه می کنم فقط نوشته های منو هر وقط وقت کردید بخونید.اون وقت خودتون در مورد من نظر بدیدو خصوصیات اخلاقی ام رو تشریح کنیدو حتی می تونید در موردخصوصیات ظاهری ام هم نظر بدید.( به نزدیکترین و بهترین نظر جایزه نفیسی تعلق می گیرد!!)من هم مثل علیرضا گاهگاهی می نویسم برای خودم برای اون و برای خیلی های دیگه . شاید دلیل اصلی من از نوشتن اینه که نوشته ها خیلی بی پروا تراند .حرفهایی که زبان از گفتنش عاجزه می شه با قدرت قلم بیان کرد . همیشه قشنگترین نوشته ها اونایی اند که برای هیچ کس می نویسیم. چون فقط اون موقع دل خودمونه که مخاطب و دل به دل هیچ وقت دروغ نمی گه. نوشته ها می تونه خواننده رو بالا وبالا تا عرش اسمون ببره ویا می تونه پایین پایین تا قعر زمین ببره. پس وقتی خواستید برای کسی بنویسید ببینید می خواید اونو تا کجا ببرید (وشاید به کجا ببرید)واونوقت بدون هیچ مکثی بنویسید. ایمان داشته باشید که حرفی که از دل بر ایید بر دل نشیند.فکر می کنم برای اشنایی اول کافی باشه.منتظر نوشته های من باشید و منم منتظر نظر شما هستم.
مواظب خودتون(دل پاکتون قلب بی ریایتون و صداقت نگاهتون و جسارت کلامتون)باشید. ( نفر دوم)
5/22/2004
افتتاحيه
ما دو نفريم من و اون . من خودم رو تا اونجا كه لازم باشه معرفي ميكنم . ولي اون رو نه .اگه دوست داشت خودش رو معرفي مي كنه . اما من : قدم 180، نسبتا لاغرم ولي نه از اون لاغرايي كه آدم وقتي مي بينشون دلش ميسوزه . قيافه ام قابل تحمله . سر و وضعم نسبتامرتبه. راستي يادم رفت بگم اسمم عليرضاست . اما ازاخلاقياتم بگم . هر وقت اول آشنايي با يه نفر مي خوام از اخلا قياتم بهش بگم اول از همه ميگم :خيلي مهربونم . زود ناراحت ميشم .زود عصباني ميشم. در بعضي موارد خيلي خجالتي ام . كتاب خوندن رو خيلي دوست دارم ولي خيلي كتاب نمي خونم چون تنبلم . بازم يادم رفت بگم كه 23 ساله ام .از سال 79 توي دانشگاه فردوسي ، مهندسي برق مي خونم .با اينكه درارتباط بر قرار كردن مشكل دارم ولي هميشه از آشنا شدن با آدمهاي جديد لذت ميبرم (روي كلمه ي آدم تاكيد مي كنم) . سعي ميكنم مغرور نباشم ولي دوستام ميگن كه هستم .خوب فكر ميكنم كافي باشه .اين وبلاگ رو درست كردم كه : 1 - اگه يه وقتي يه مطلب جالب ، يه حرف قشنگ ، يه جايي ديدم اينجا بنويسم كه 4 نفر ديگه هم بخونن و لذت ببرن . (چه آدم خوبي ام من ). 2- بعضي وقتا دلم ميگيره از خودم ، از آدمهاي دور و برم از زندگي وكسي نيست كه باهش درد دل كنم در نتيجه مجبورم به كاغذ حرفام رو بگم.3-دوستان جديد پيدا كنم.از اونجايي كه آدم تنبلي هستم به خاطر اينكه به روز كردن اينجا خيلي طول نكشه و از طرفي مطالب نوشته شده متنوع باشه تصميم گرفتيم دو نفري بنويسيم . البته اون از من خيلي قشنگ تر مينويسه. خوب ديگه چيزي براي گفتن ندارم
5/13/2004
سيب
تو به من خنديدي
و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه ي همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
سالها هست كه درگوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا
خانه ي كوچك ما سيب نداشت؟
حميد مصدق